خاطرات رجال پهلوی (3)
بنیانگذار گارد جاویدان چه کسی بود
روز 28 بهمن 1357 به دستور سرلشگر قرهنی، رییس ستاد ارتش، گارد شاهنشاهی سابق و گارد جاویدان منحل شدند. روزنامه اطلاعات در اینباره نوشت: «کلیه افسران، درجهداران، کارمندان و سربازان گاردهای منحله باید خود را به نیروی
روز 28 بهمن 1357 به دستور سرلشگر قرهنی، رییس ستاد ارتش، گارد شاهنشاهی سابق و گارد جاویدان منحل شدند. روزنامه اطلاعات در اینباره نوشت: «کلیه افسران، درجهداران، کارمندان و سربازان گاردهای منحله باید خود را به نیروی زمینی ارتش معرفی نمایند.» به نوشته این روزنامه امکان و تاسیسات این دو واحد در اختیار نیروی زمینی قرار میگیرد.
گارد جاویدان از جمله نهادهایی است که هرچند نامش کم بر سر زبانها نبوده اما کمتر درباره کم و کیف شکلگیری و فعالیتهایش سخن گفته شده است. وظیفه اصلی این نهاد حفاظت و حراست از شخص شاه، خانواده و کاخهایش بود. این وظیفه پیش از تشکیل گارد جاویدان، زیر نظر واحدهایی از ارتش تحت عناوین «گردان گارد» و «هنگ گارد» به انجام میرسید، اما آنچنان که فردوست روایت میکند شاه در اواسط دوران سلطنتش تصمیم گرفت واحدی اختصاصی برای این امر تشکیل دهد؛ واحدی دائمی متشکل از نیروهایی ورزیده و همسان که در شکل و نام یادآور گارد جاویدان ایران باستان باشد.
حسین فردوست در کتاب خاطرات خود ذیل عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» ، شرح ماجرای تشکیل گارد جاویدان را آورده است که متن آن در پی میآید:
از زمانی که رضاخان در سال ۱۳۰۳ به سلطنت رسید تا زمانی که ایران را ترک کرد، دستور داد که برای حفاظت او و خانواده و کاخهایش، چه در شهر و چه در سعدآباد، یک گروهان پیاده از ارتش مامور شود. در آن زمان یک گروهان پیاده از ۳ دسته و هر دسته ۳۰ سرباز وظیفه و یک گروهبان دسته (درجهدار) و یک فرمانده دسته (افسر) تشکیل میشد. فرماندهی گروهان با یک افسر بود و قرارگاه فرمانده گروهان، یک سرگروهبان و دو کارمند (سرباز وظیفه) را در بر میگرفت. پس یک گروهان پیاده متشکل بود از ۴ افسر، ۴ درجهدار و ۹۲ سرباز وظیفه؛ یعنی جمعاً ۱۰۰ نفر. اگر رضا در کاخ شهر بود یک گروه مرکب از ۹ سرباز وظیفه و یک درجهدار مامور حفاظت از کاخ و باغ سعدآباد میشد و بالعکس. یعنی در محلی که شاه اقامت داشت یک گروهان منهای ده نفر نگهبانی او را به عهده داشتند. غذای گروهان از لشکر مربوطه به وسیله کامیون تامین میشد. چون در تهران دو لشکر وجود داشت یک ماه لشکر یک و ماه بعد لشکر دو گروهان فوق را تامین میکردند. این گروهان اگر در کاخ نبود در لشکر مربوطه خود بود و چون سربازان آن وظیفه بودند دائماً عوض میشدند. ولی فرماندهان لشکر برای اینکه اشکالی پیش نیاید همیشه تلاش میکردند که همان درجهداران و افسران قبلی را اعزام دارند، چون آنها به تدریج با سلیقه رضا شاه آشنا میشدند. این وضع تا آغاز سلطنت محمدرضا ادامه داشت.
پس از چندی، من سرگرد بودم که محمدرضا مرا احضار کرد و گفت که یک واحد مستقل با نام خاص برای حفاظت کاخ شخصی من و محوطه و درب محوطه تشکیل دهید، ولی نگهبانی سایر کاخها با همان هنگ گارد باشد. افراد این واحد از لحاظ قد کمتر از ۱۸۰ سانت نباشند، از نظر جسمی فوقالعاده قوی باشند و علاوه بر تمام دورههای نظامی دورههای مخصوص کاراته و جودو را ببینند. این واحد باید اونیفورم و علائم مخصوص داشته باشد که به فرهنگ ایران باستان مربوط باشد و در ملاقات با خارجیها گارد احترام فقط از این واحد باشد. قرار شد که این واحد همگی استخدامی باشند و از حقوق بازنشستگی استفاده کنند.
اجرای این دستور در لحظه اول به نظرم کار سنگین و مشکلی رسید – که بود – ولی با استفاده از شیوه صحیح مدیریت که بهرهگیری حداکثر از مشورت بود، کار را شروع کردم. اولین کارم انتخاب سرگرد عباس قرهباغی (ارتشبد شد) به معاونت خود بود. قرهباغی برای من احتیاج به تحقیق نداشت، زیرا از سال ۱۳۱۵ دائماً با هم بودیم. در مشورت با هم دو سه نفر افسر نشان کردیم. سوابق سیاسی و غیرسیاسی آنها با دقت بررسی شد. نسبت به بعضی شناسایی کافی داشتیم. من، قرهباغی و سه افسر دیگر یک طرح دقیق تهیه کردیم که از کدام نقطه شروع کنیم و در کدام نقطه خاتمه دهیم.
ماموریت انتخاب افراد به قرهباغی محول شد و یک افسر هم برای کمک به او داده شد که در سراسر کشور مسافرت کند و به کلیه پادگانهای نظامی و ژاندارمری مراجعه نماید و طبق طرح و با دقت کامل، که از خصوصیات ذاتی او بود، ماموریت را انجام دهد. من نیز در مرکز طبق طرح وظایف تهیه ساختمانهای گروهانی و ستاد و آشپزخانه و وسایل ورزش و استادان ورزش و افسران و درجهداران را با کمک دو یا سه افسر انجام میدادم.
سوابق افسران و درجهداران با دقت فوقالعاده بررسی میشد و از میان بهترین افسران و درجهداران انتخاب میشدند. رییس ستاد و اعضاء ستاد او را بر اساس مشورت تعیین نمودم. آشپزخانه آماده به کار شد. ساختمانها هم تعمیر و آماده شد. سلاحهای لازم نیز تحویل گرفته شد. قرهباغی هم در سراسر کشور وظیفه خود را با موفقیت انجام میداد و به تدریج روزی چند نفر خود را معرفی و لباس نظامی به تن میکردند. افراد اعزامی قرهباغی بینقص بودند و نتیجه حتی بیش از انتظار بود. هر واحد که به ۳۰ نفر (یک دسته) میرسید، طبق برنامه و دستورات، فرمانده دسته و کمک گروهبان دسته شروع به کار میکردند. برنامه نگهبانی، اعلام خطر و اطلاع مافوق و خلاصه آنچه که برای نگهبانی کاخ سلطنتی لازم بود آموزش داده میشد. به آموزش تیراندازی با انواع سلاحها اهمیت خاص داده میشد و هر روز افراد برنامه تیراندازی داشتند. ورزشهای گوناگون با وسایل سخت و نیز کاراته و جودو توسط استاد مربوطه جزء آموزش روزانه بود.
۹ ماه پس از دستور محمدرضا، گارد آماده معرفی شد و بهارمست بر اساس تاریخ نظامی ایران باستان نام آن را «گارد جاویدان» پیشنهاد کرد که تصویب شد. همه سربازان داوطلب بودند که پس از ۳۰ سال خدمت بازنشسته میشدند. روز معرفی، دسته موزیک لشکر و پرچم سپس «گارد جاویدان» برای سان آماده بود. محمدرضا به محوطه آمد. گزارش کوتاهی دادم و آمادگی گارد را برای سان اعلام داشتم. محمدرضا موقع سان به یکایک سربازان نگاه میکرد و خیلی کند حرکت میکرد و توقفهای کوتاهی هم داشت. پس از خاتمه سان، از دیدن این سربازان و این اونیفورم خسته نمیشد، سوال کرد: «اینها را از کجا پیدا کردهاید؟» گفتم که قرهباغی طبق قواره خاص از سراسر کشور پیدا کرده و همه از افراد عشایر هستند. گفت: «از امشب ساختمان و محوطه مربوطه و درب اصلی کاخ توسط اینها نگهبانی شود و برای گارد احترام سفرا و روسای ممالک از اینها استفاده شود»، که چنین شد. او سپس قرهباغی را شدیداً تشویق کرد.
پس از ۲ هفته، محمدرضا به من گفت: «واحد را به قرهباغی تحویل دهید، چون صحیح نیست که هم در زندگی خصوصی من باشی و هم فرمانده اینها، چون سربازان به تدریج خودمانی خواهند شد!» ولی فرماندهی قرهباغی نیز چند ماه بیشتر دوام نیاورد. در آن موقع حفاظت کاخها و شاه با یک هنگ وظیفه به فرماندهی سرلشکر ضرغام (از بختیاری) بود و یک گردان کامل «گارد جاویدان» به فرماندهی قرهباغی. «گارد جاویدان» ۳۰۰ سرباز داوطلب با حدود ۲۰ افسر و ۳۰ درجهدار و عناصر پشتیبانی (راننده خودرو، آشپزخانه و...) یعنی جمعاً ۴۰۰ پرسنل را در بر میگرفت. به تدریج، سرلشکر ضرغام مشکلاتی را برای قرهباغی فراهم آورد و خود او فرمانده هر دو گارد وظیفه و جاویدان شد. ولی او حق نداشت در وظایف گارد جاویدان، که مراقب نزدیک شاه بود و گارد وظیفه که مراقب هر دو بود، تغییری بدهد. بعدها و به تدریج گارد خصوصی محمدرضا تغییراتی کرد و متشکل از دو گردان داوطلب به نام «گارد جاویدان» با ۷۰۰ پرسنل و یک گردان تانک و یک واحد هلیکوپتر شد که حدوداً رقمی قریب به ۲۰۰ نفر را در بر میگرفت و هزینه آن مافوق تصور بود.
همانطور که ملاحظه شد، من پس از تشکیل «گارد جاویدان» نقشی در گسترش و توسعه آن نداشتم و فقط بنیانگذار آن بودم. در سالهای اخیر میتوانستم از طریق نشاط (سرلشکر) یا بدرهای (سپهبد) نقش داشته باشم، ولی هیچ دلیلی نمیدیدم که در جهت تضعیف یا تقویت آن دخالت کنم. ولی در طول این سالها از جریانات درون آن دقیقاً مطلع بودم، یعنی خود فرماندهان مرا مطلع میکردند و امکان مداخلهام موجود بود، که نکردم. فرماندهان گارد همه یا از دوستان من بودند و یا بعداً دوست میشدند. این فرماندهان عبارت بودند از شفقت (ارتشبد شد)، قرهباغی (ارتشبد شد)، ضرغام (سرلشکر شد)، محوی (سپهبد شد)، نصیری (ارتشبد شد)، نشاط (سرلشکر شد)، بدرهای (سپهبد شد).
بدین ترتیب، محمدرضا برای حفاظت خود و کاخهایش تشکیلات وسیعی ایجاد کرد که بودجه آن بار سنگینی بود بر دوش ارتش، خاصه اینکه برنامه خانهسازی هم شروع شد و لشکر یک مرکز هم «گارد» نامیده شد؛ یعنی هرچه نیرو در مرکز بود برای حفاظت محمدرضا و کاخهایش اختصاص یافت. برایم مقدور نیست که رقم هزینه آن را تخمیناً بنویسم، ولی در بودجه ارتش موجود است.
علیرغم تمهیداتی که برای حفاظت محمدرضا به کار گرفته شد، او چند بار مورد سوءقصد قرار گرفت و در جریان کشف سازمان نظامی حزب توده مشخص شد که دو نفر از افسران مهم «گارد جاویدان» عضو حزب توده هستند. یکی سرگردی بود که نامش را فراموش کردهام و از نظر من بهترین افسر گارد بود و دیگری سرگرد ناظر. در این جریان ایرادی به من وارد نشد چون از رکن دو ستاد ارتش کتباً درباره کلیه پرسنل «گارد جاویدان» جداگانه سوال شده بود و جوابیه رکن دو در مورد این دو نفر حاکی بود که هیچگونه سوابق مضره سیاسی ندارند. لذا به سرتیپ دیهیمی - معاون وقت دفتر نظامی شاه- دستور داده شد که موضوع را تحقیق کند. نتیجه تحقیق این بود که در پرونده هر دو سوابق مبهمی از موضوع وجود داشته و رکن ۲ نباید آنان را بدون سوابق مضره سیاسی اعلام مینمود. به رییس رکن ۲ ایرادی وارد نشد، ولی شاید کارمند مسئول پرونده مورد مواخذه واقع شده باشد.
منبع مقاله :
مظفر شاهدی ، پهلوی دوم و چالش امنیت ملی حسین فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی،
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}